زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

زینب عزیزم سیزده ماهه شدی

امروز که روز نهم ماه بهمن سال نودِ دختر عزیزم اومدم ولی با تاخیر تا بگم سیزده ماهگیت خیلی مبارک عزیزم . اول جا داره که حلول ماه ربیع الاول (ماه شادی محبان اهل بیت) رو خیلی شاد باش بگم .امید که همه عزاداریهات قبول باشه .چون با دیدن هر بیرق و پرچمی شروع به سینه زدن میکردی و حسین حسین میگفتی عسلم. انشاالله که مامان و بابا رو هم از دعا فراموش نکرده باشی .دختر نازنینم با حلول ماه ربیع ما هم تصمیم گرفتیم که آخر هفته تولد رسمی شما رو جشن بگیریم و شادی کنیم .البته طی دو نوبت یه فامیلهای مامان و یه روز فامیلهای بابا . قشنگترین قشنگ این روزها خدا رو شکر حسابی مشغول جنب و جوش هستی و سخت مامان رو دنبال خودت میدوانی چون از راه رفتن گذشته...
9 بهمن 1390

زینب و جدول رشد(12 ماهگی)

مهارتهاي اصلي(اکثر کودکان انجام میدهند) حركات ديگران را تقليد مي كند اصواتي شبيه لغت از دهان خارج مي كند .عروسک زیبای مامان شما لغت های با نمکی رو ادا میکنی نه اصواتی شبیه لغت!!!!!!! درخواست هاي خود را با ژست مخصوص نشان مي دهد   مهارتهاي اضافي(نیمی از کودکان انجام میدهند)   به غير از دادا و ماما يك كلمه ديگر مي گويد. یک کلمه!!!!!! دختر گلم کلماتی مثل "ماما" و "بابا" رو از حدود پنج ماهگی میگفتی.الان دایره لغاتت خیلی بیشتر شده. چند قدم بر مي دارد.دختر زرنگِ مامان شما خیلی زیبا راه میری و سرعت راه رفتنت زیاد شده حتی میشه گفت گاهی که دنبالت میکنم و با همدیگه بازی...
23 دی 1390

مرور خاطراتی به شیرینی عسل

            زینب گل دقایقی بعد از تولد زینب خانم یک روزه دختر ناز ١٠ روزه همراه هدیه بابا محمد گل دو ماهگی عشق مامان و بابا ٣ ماهگی زینب جون   نوروز ٩٠ ٤ ماهگی دختر گلمون ٥ ماهگی نمکدون دختر نازنین ٦ ماهه دومین سفر زینب به مشهد مقدس جغله ٧ ماهه ٨ ماهگی خانم خام ها ٩ ماهگی خانم طلا ١٠ ماهگی ماه مامان و بابا ١١ ماهگی زینب زیبا   پ ن:توی پست قبلی بهت قول دادم نامه ای رو که شب قبل تولدت برات نوشتم تو ادامه مطلب بنویسم.حالا تو ادامه مطلب این پست به قولم عمل میکنم گل بانمکم. موقع نو...
8 دی 1390

باورم نمیشه!!!!!!!!! میوه شیرین و خوشمزه عشقمون یکساله میشه

عزیز تر از جانم،همه هستی ام،شیشه عمرم،.....زینب زیبای من هزاران هزار بار شکر خالق یکتا به خاطر امانت گرانبهایی که به ما سپرد،به خاطر وجود تو،به خاطر سلامت تو ،شکر خالق زیبایی ها برای همه لحظه های قشنگ و شیرین با تو بودن.شکر خداوند بزرگ و توانا به خاطر خلق کردن تو موجود نازنین و مهربان و کوچولو که با خنده های دلبرانت لحظه به لحظه شیدایی دلمون رو صد چندان میکنی . "  تولد هر نوزاد یک معجزه بزرگ از طرف خداوند مهربان است " این جمله رو خیلی شنیده بودم اما وقتی باردار شدم و شاهد رشد و تکاملت بودم و مراحل زایمان رو پشت سر گذاشتم و در نهایت تو رو در آغوش گرفتم به این جمله ایمان آوردم و ...
6 دی 1390

یه دخمل ناز که چند روز دیگه یکساله میشه

عزیز دردونه مامان و بابا تا ٧ دیماه چیزی نمونده .یادته عزیزم تو یه روز سرد و زیبا که قشنگترین روز زندگی مامان و بابا بود سال پیش پا به این دنیا گذاشتی و یه عالمه شادی تو دل ما بوجود آوردی.الهی قربونت برم که از پارسال تا الان هر روز شیرین تر میشی و خوردنی تر . هم شیطونی هات که روز افزونه دلنشینه و هم ذلبری کردنت از مامان و بابا با شیوه های مختلف .عزیزم پارسال که از حدود ساعت ٢ نیمه شب تا ظهر همه منتظر بدنیا اومدنت بودیم اگه میدونستیم چه گلی میخواد بدنیا بیاد کل بیمارستان رو گلبارون میکردیم. دختر گلم چون سالگرد تولد شما نازنین تو ماه محرمه و ماه عزای اهل بیته انشاالله بعد از ماه صفر و ایام خوب ماه ربیع الاول برات جشن یکسالگی میگیریم .امیدوار...
25 آذر 1390

زینب و ماه سرخ عاشقی...محرم

سلام زینب جوووونم عزاداریهات قبول گلم.شکر خدا امسال هم تو خونه باباجون و مامان جون عزای سالار شهیدان برپا شد و ١٣ شب میزبان مهمونای اباعبدالله بودیم. گل خوشگلم توی شب های هیئت حسابی یاد پارسال افتادم که با چه سختی ای میتونستم چند ساعت بشینم ،حتی نفس کشیدن هم برام سخت شده بود به خاطر تورم زیاد دست ها و پاهام همه حسابی تعجب میکردن بعضی ها هم دلشون برام میسوخت ( اما من داشتم کیف میکردم،به خاطر بودنت و حس کردنت و اون همه معنویتی که با وجودت ازش بهره مند بودم ) ،بعضی ها هم میگفتن اولش نشناختیمت.آخه اوایل محرم وارد ٩ ماهگی شده بودم و به اصطلاح پا به ماه بودم.هرشب از امام حسین میخواستم به هردو تامون کمک کنه تا ...
19 آذر 1390

زينب عزيز مامان و بابا يازده ماهه شدي

عزيز دلم الان چند روزي هست كه وارد يازده ماهگي شدي بخاطر محرم و گرفتاريها نشد برات پستي بنويسيم و فقط اين عكس رو برات گذاشتم فقط به عشق صاحب اسمت حضرت زينب چون تو خودت مولود ماه محرمي و عشقت رو نشون دادي و خداوند هم بهترين هديه اش رو تو اين ماه به ما عطا كرد . تو يه پست مفصل بايد از سينه زني و عزاداري و تاتي تاتي كردنت بين عزاداران امام حسين بنويسم.ديروز كه روز چهارم محرم بود با همه مشغله رفتيم مطب دكتر ولايتي و آقاي دكتر گفت كه بايد دوباره كلي دارو  بخوري اين حساسيت ديگه حسابي تو اعصاب مامان و بابا رفته و دست از سر قشنگت برنميداره. تو اين شبهاي آسموني از همه دوستان التماس دعا داريم. ...
10 آذر 1390

تاتی.... تاتی....تاتی.... اولین قدم های همه هستی ام زینب

سلام عزیز دلم،دختر ناز و خوشگلم. زینب جونم از اواخر نه ماهگی کم کم سعی کردی تاتی کردن رو تجربه کنی.با ورودت به ده ماهگی علاقت به این کار بیشتر شد و تونستی حدود سه قدم برداری و یکی از بازیهات این شد که با کمی فاصله از ما بایستی و حدود سه چهار قدم تاتی تاتی کنی و خودت رو پرت کنی تو بغلمون.تا شب عید غدیر که بابا برات یه روروئک به یه سبک جدید خریدو با پشتکاری که داشتی با این روروئک حسابی پیشرفت کردی تا دیشب که دیگه رسماَ حدود ١٣-١٤ قدم تاتی تاتی راه میری و از ما دل میبری. این عروسک هم یکی از اسباب بازیهای مورد علاقه شماست (وقتی مشهد بودیم مامانی برات خریده) وشما اون رو به اسم دَ دَ صدا میکنی (چون وقتی پ...
4 آذر 1390

حال و هوای عید غدیر

سلام نقل شیرین و خوشمزه توی این حال و هوای عید بزرگ غدیر میخوام برات چندتا حدیث بنویسم. الغدير 10: 278.                            رسول خدا(ص) فرمود: كسى كه مى‏خواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه‏اى كه پروردگارم به من وعده كرده، ساكن شود، ولايت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب كند، زيرا او هرگز شما را از راه هدايت بيرون نبرده، به گمراهى نمى‏كشاند مصباح المتهجد: 738.            ...
26 آبان 1390