زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

زینب عزیز و سال 92

1392/2/14 12:06
نویسنده : مامان و بابا
1,362 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی چو بوی خوش آشنایی و عاشقی ...


چند روزی هست که میخوام برات بنویسم 

البته از اواخر سال گذشته برات پست جدیدی

ننوشتیم و از کارها و حرفای شیرینت نگفتیم

که البته چندتا دلیل داره . 

 بخاطر اینکه خیلی به لپ تاب وابسته

شده بودی و از سال جدید کلا لپ تاب رو جمع کردیم

و خیلی در دسترس نیست میزان اشتیاقمون

برای نوشتن کمتر شده البته دلایل دیگه هم داره

که شاید خواستیم کمتر توی چشم باشی عزیزم

 

 سال جدید رو خوب شروع کردیم و اوایل عید که 

 مشغول دید و بازدید بودیم و بعد هم مامانی و بابایی

و عمه حوری اینها از مکه آمدند و روزهای خیلی شلوغی

داشتیم و با قدرت مشغول پذیرایی از مهمانها و

مراقبت ویژه از تو گل زیبا . خلاصه یه روز هم خونه

خودمون پذیرای فامیلهای عزیزمون بودیم و بعد هم 

که با خاله فاطمه اینها رفتیم پابوس امام رضا (ع)

که خیلی با حال بود و مامان جون اینها هم زودتر 

رفته بودند و حسابی خوش گذشت تا آخر تعطیلات 

چون بخاطر راحتی و نداشتن تاخیر هواپیما با قطار

رفتیم. بلیط برگشتمون برای روز 14 فروردین بود با 

خوشحالی چمدونها رو بستیم رفتیم راه آهن اما

وقتی رسیدیم دیدیم که برای ساعت حرکت ما 

هیچ قطاری وجود نداره وقتی بیشتر بلیط رو خوندیم

و دقت کردیم دیدیم که تاریخ برگشتمون 14/12/91

و تو اون لحظه قیافه هامون دیدنی بود . بله دوباره

برگشتیم خونه و رفتیم بلیط هواپیما گرفتیم و روز 16 فرودین

برگشتیم تهران . امام رضا (ع) مهمانوازیش رو حسابی 

بهمون نشون داد و توفیق زیارت شب جمعه حرم 

قسمتمون شد .

بعد از تعطیلات یه چند باری رفتیم دماوند

و شما کلی کیف کردی و بازی کردی . اما شروع ماجرای 

جدید از نزدیکی شهادت حضرت زهرا (س) بود که 

شب وقتی میخواستیم بریم هیئت مسجد الهادی 

دیدیم که از سقف پارکینگ آب میچکه و خلاصه لوله 

آشپزخانه ترکیده و این آغاز یه تغییر و تحول توی خونمون

شد و حسابی این چند وقته مشغول بودیم و سه هفته ای

رو مزاحم مامان جون اینها بودیم و اونجا بودیم .

 تا همین روز 5شنبه که بالاخره خونمون تا حدودی 

شبیه به قبل شد البته این تغییرات خیلی شیرین

بود خداروشکر که با شادی خوشی همراه بود.

شب تولد حضرت زهرا(س) رفتیم خونه مامان جون و 

روز تولدهم شبش رفتیم خونه مامانی و مراسم روز

مادر رو اجرا کردیم (البته اینجا جا داره به مامان عزیزتم

روز مادر رو تبریک بگم) دیروز هم مهمانی خانوادگی 

اقوام مامانی بود رفتیم خونه آلا اینها و اونجا به شما خوش

گذشت و کمی تا قسمتی با بچه ها بازی کردی .

القصه از روزهایی که خونمون رو داشتیم تعمیرات میکردیم

مامان یه کار خیلی عظیم رو شروع کرده و اونهم از پمپرز

گرفتن شما بود البته با احتیاط کامل و ابتدا قرار هست 

در مواقع لازم خبر بدی البته همکاریت خیلی خوب بود 

مخصوصا بقول خودت برای جیش ناجور به جز دو مورد 

همه رو خبر دادی و البته مامان هم خیلی پیگیر و همراه

با تو این کارو انجام میده و حدودا روزی 10 الی 15 بار

مسیر دستشویی رو طی میکنید . البته استقبال خودت

هم خیلی خوب بود عزیز دلم .فقط اگه خیلی ریاست نکنی و

نخواهی همه کارها رو خودت انجام بدی.

شیرین زبونیهات تو این چند وقته حسابی زیادتر شده

و باید یه پست فقط باید از جمله های خاصت بنویسیم .

عزیزم خدا همیشه و همه حال یار و یاورت باشه .

مامان و بابا عاشقت هستند جوجه ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

منصوره.الف
18 اردیبهشت 92 1:08
سلام بر شما مادر گرامی یا راهکارهای عملی و مطالب گوناگون در باب تربیت فرزندان مهدوی در خدمتم. منتظر حضور و نظرات سازنده شما هستم. در صورت تمایل به تبادل لینک لطفا اطلاع دهید.
عاشق باران
26 اردیبهشت 92 0:49
چه جوری بلیطتون واسه یک ماه قبل بوده؟؟؟؟ پوشک گیری هم مبارک موفق باشید
مامان صدرا
26 اردیبهشت 92 11:04
شب آرزوها شبی که خدا بی حساب می بخشد از اون شباست كه ميتونیم واسه هرچي دلمون خواست آرزو كنیم *اللهـم عجل لوليكـــ الـفــرج* التماس دعا
مامان حسین جون
26 اردیبهشت 92 13:15
امشب می تونی هرآرزویی داری بگی امشب یکی هست که صدات رو میشنوه یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره شب آرزوهاست منو از یاد نبر . . .
دختر عموي زينب
10 خرداد 92 1:50
سلااااام..الهي فدات بشه مليكا... خيييييلي نازي زينب جووونم برات بهتريناروميخوام از خدا عقشم...]
مامان شیما وحدیث
10 خرداد 92 17:27
سلام مامان زینب کوچولوی نازنازی شما مث من دست به قلممون حسابی ضعیف شده منم بعدازچندماه یه آپ کوچولو کردم راست تو این مدت چه اتفاقای خوب وشیرینی داشتید؟ ولی ازهمه باحال تر دیدن صورتای کش اومدتون موقع دیدن بلیطا بوده شوخی کردم ایشالا همیشه به خوشی پیش ماهم زودی بیاید
مامان نسترن
12 خرداد 92 15:40
سلام زینب جونم. کم پیدایی دخمل ناز. این روزهای خوب وقشنگ مبارک
مامان ابوالفضل
19 خرداد 92 17:03
زینب جون دوستت دارم
نوتریکا
6 مرداد 92 12:53
اوخیییییییییییییییییی مامانش چه دخمله خوشملی دالی چقد کپله