شش سالگیت مبااااارک
تولد شش سالگیت و در حالی جشن گرفتیم که یه هدیه زیباااااا از طرف خداوند
در آغوشمون بود
و اون زهرای گل خواهر عزیزت بود(سه ماه و نیمه)
که برای داشتنش و دیدنش خیلی دعا کرده بودی
و کلی منتظر اومدنش بودی
خدا رو شکر که با وجود زهرای نازنین تو بزرگتر و مستقل تر شدی
و شاااادی و شاادیم از وجود خواهر فسقلی و دوست داشتنیت
به قول خودت بچه مدرسه ای هم شدی و کلییییییی خانم تر شدی ،
صبح ها گرچه با سختی از رختخواب دل میکنی
و من و بابا به حالت دوی ماراتن تو رو حاضر میکنیم تا
سر ساعت ۷/۲۰ دقیقه حاضر باشی
اما وقتی راننده سرویس زنگ خونه رو میزنه
با شادی میری سوار میشی
و ساعت ۱۲/۳۰ سرحال میای خونه
و بی تاب دیدن زهرا گلی هستی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی