دوسال پر از عشق و هیجان
سلام دلبر کوچولوی مامان،همه هم و غم مامان،
زیباترین جلوه هستی برای قلب عاشقم...زینب
خییییییییییییلی وقته چیزی برات ننوشتم
از آخرین باری که برات نوشتم تا الان بیشتر از دو ماه میگذره
اما توی این مدت محمد جونم
خاطرات زیبای با تو بودن رو برای هر سه تامون ثبت میکرد.
الهی که همیشه سایه اش رو سرمون باشه.
عنوان آخرین پستی که برات نوشتم این بود
"شروع به قطع یک وابستگی شیرین و عاشقانه"
شاید یکی از دلایلی که اینجا کم پیداشدم همین مراحل
از شیر گرفتن شما بود که واقعاً
کار دشواری بود هم برای تو وهم برای من
واااای که اولش چقدر حس بدی داشتم احساس دوری
از تو داشت خفم میکرد.نزدیک به دو سال
وقتی میچسبیدی به قلبم وشیر میخوردی از عطر وجودت
مست میشد و تو آروم ترین و امن ترین جا توی دنیا برات
آغوش من بود و حالا باید هر دومون این تلخی رو
تحمل میکردیم تو هم حسابی بهانه گیر شده بودی .
بعد از اون هم مریضی پشت مریضی
شکر خدا سختی هاش زود تموم شد
چند وقتی میشه که به خوردن شیر توی شیشه
خیلی علاقه پیدا کردی و
اوضاع و احوال خوابیدنت به حالت طبیعی برگشته گلم.
حالا دیگه من و بابا حسابی داریم با نمک ریزیهات
کیف میکنیم و شاکریم به درگاه خداوند به خاطر وجود تو که
آینه نزول رحمت خالق مهربانی برای ما
چطور میتونیم با این همه حقارت و کوچکی در برابر رب العالمین
شکرگزار بودنت باشیم نازنینم
و حالا این هدیه بی نظیر پروردگار 20 روزه که دو ساله شده
و هر روز با شیرین زبونیها و محبت هاش و با کارهای جدیدی
که یادمیگیره و هوش و ذکاوتی که از خودش
نشون میده روز به روز ما رو شیفته تر و عاشق تر میکنه
خدا به دادمون برسه با این همه وابستگی.
عزیز دلم میدونم توی این دو سال نتونستم بهترین مامان باشم
امیدوارم خدا منو ببخشه و به من و بابا توان بده تا
بتونیم برای تو و در راه تربیت و کمال تو بهترین باشیم انشا الله
همیشه و همه جا با همه وجود دوست داریم