اسیرتم جیگر!!
گل زيباي من،زينب
چند روزي هست كه ميخوام برات بنويسم اما فرصت نميشه. الان هم که
فرصتی پیدا شده به دلیل اینه که شما میلی به خواب نداری و بابای عزیزت داره باهات بازی میکنه و برای هزارمین بار داره سعی میکنه که بهت پستونک بده ولی ظاهرا بازم موفق نمیشه مثل اینکه نمیخوای با پستونک کنار بیای.فعلا بابا اسیرته جیگر.
عسلم از وقتي وارد سه ماهگي شدي كمي تن صدات بالاتر رفته و صداهاي جالب توجهی از حنجرت خارج ميكني .چند روزي هم هست كه كلمه معروف آغوم روميگي.ما که فکر میکنیم علاقه زیادی به صحبت کردن داری چون تو چشمای ما خیره میشی و کلی لبهای بانمکت رو تکون میدی و مثلا حرف میزنی .الهی فدات بشم ما که خیلی سر از حرفات در نمیاریم.
در ضمن توي اين مدت دوبار خودم بردمت حمام البته با نظارت دقيق مامان جون.راستي دفعه آخر كه بردمت حمام مامان جون يه كم مو هاي نازت رو كوتاه كرد تا منظم بشه.وای که چقدر با نمک تر شدی گلم.