عیدت مبارک
سلام عزیز دردونه یکی یدونه گل گلخونه
قند و عسلم حسابی دلم برای آپیدن وبلاگت تنگ شده بود.الان هم مثل عقده ای ها ساعت 2/30 نصف شب دارم برات مینویسم.البته...
امشب شب عید قربانه(سال 1390 ه.ش)
عیدت مبارک جوجو کوچولوی مامان
عزیز دلم امسال چون تو رو دارم به سختی امتحان حضرت ابراهیم بیشتر پی بردم.یکی از سخت ترین امتحانات الهی اینه که پدر و مادر با فرزندشون امتحان بشن.امیدوارم همیشه بتونیم با کمک خداوند و عنایت صاحب الزمان تو امتحانات الهی سربلند باشیم.
یکی از اعمال امشب احیاء و شب زنده داریه منم مثلاً دارم عبادت میکنم.
زینب جونم تو این مدت که جناب ویندوز حسابی قاطی کرده بود و بد حال شده بود، من نمیتونستم برات بنویسم (البته بابا جانت از محل کارش وبلاگ رو آپ میکرد) متوجه شدم که چقدر به این وبلاگ و نوشتن برای تو وابسته شدم.قبلاً هم وبلاگ مینوشتم اما این وبلاگ برام خیلی متفاوته چون این وبلاگ رو من و عشقم (بابای از گل بهترت) عاشقانه برای تو ساختیم به امید اینکه شاید روزی خوندنش خوشحالت کنه و برات مفید باشه.البته هیچ منتی سرت نیست چون هر چیزی که به تو مریوط بشه برای ما شیرین و دلچسبه و حرف زدن با آینده تو و نوشتن برای فردای تو برامون جذاب و هیجان انگیزه.
دختر ماه و نازم تو این مدت کارهای زیادی یاد گرفتی
اسم منو خیلی با نمک صدا میکنی."لی لا" موقع تلفظ زبون کوچولوت رو بیرون میاری.واااااااااااای که دلم ضعف میره برات.حس میکنم از شادی روح از تنم پر میکشه .با هر بار " لی لا" گفتنت تمام زیباییهای عالم رو یک جا برام به ارمغان میاری.منم با یه بوسه جانانه هرچی عشق تو قلبم موج میزنه تقدیمت میکنم کوچولوی مهربونم. جالب اینجاست که به خاله سیمین هم لیلا میگی.چند روزی به بابا محمد هم لیلا میگفتی اما اینقدر باهات تمرین کرد تا بتونی محمد رو هم تلفظ کنی البته خیلی دست و پا شکسته میگی "ممد".
تو دالی بازی حسابی حرفه ای شدی.دیگه خودت میتونی پتوت رو بکشی روی سرت و بلافاصله از روی سرت برداری در این موقع منتظر عکس العمل هیجان انگیز ما هستی.
گلم حسابی خوابم گرفته،انشاء الله تو پست زینب و جدول رشد بقیه اش رو مینویسم.