زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

تابستانه های زینب

1391/4/19 12:38
نویسنده : مامان و بابا
943 بازدید
اشتراک گذاری

زینب خوشگل امروز نوزدهمین روز از تیر ماه سال نود و یک روز دوشنبه هست

طبق هفته های قبل صبح دوشنبه با مامان رفتی لِلاس و این مستلزم این بود

که صبح زودتر از قبل بیدار بشی و این در حالی بود که دیشب تا حدود ساعت

٣٠/١ اصلا قصد خواب نداشتی و همش میگفتی آموش (منظورت این بود که

چراغ رو روشن کنیم) البته موردهای زیادی از حرفای با مزه تو هست که باید

حتما بنویسیم تا فراموش نشه مثلا وقتی پایین مبل می ایستی میگی پایین و

منظورت اینه که بیای بالا و ...

 

niniweblog.com

 

دختر گلم هفته قبل بالاخره روز موعود فرا رسید و شما رفتی واکسن ١٨ ماهگی

رو زدی که خیلی دردآور بود مخصوصا برای ما . چون هر دو بازوی شما سوزن خورد

البته به لطف خدا شما خیلی حالت بد نشد و با پیشگیری و خوردن قطره روز اول

خوب بود و مشغول بازی شدی اما آخر شب تبت شدید شد البته خیلی اذیتت نکرد

و خلاصه شما و ما از آخرین واکسن دوران جوجو بودنت خلاص شدیم انشاالله که

حالا حالا دیگه آمپول به اون تن نازنینت نخوره.

 

niniweblog.com

 

روز ٥شنبه یا همون روز نیمه شعبان صبح مراسم جشن مفصلی خونه بابا جون اینا

(یا به قول شما بابا دِضا بود) و شما حسابی کیف کردی و خوش گذروندی. راستی شب

قبل هم رفتی هیئت بابا اینها و اونجا هم دست زدی و شب عید خوبی رو با مامان داشتی

اما روز جمعه ١٦ تیر جلسه خانوادگی خانواده مامانی اینها بود و همه ناهار خونه 

دایی حسین بودیم و شما اونجا طبق معمول به مامان چسبیده بودی و تکون نخوردی

و خیلی با کسی بازی نکردی البته سر سفره سوره حمد رو با کمک مامان خوندی و ...

تو نشریه خانوادگی این دفعه معرفی وبلاگهای افراد فامیل توش بود که یکی از اونها

 هم وبلاگ شما بود که به همه افراد معرفی شد.

 

niniweblog.com

 

غروب روز جمعه مامان هون شما تماس گرفت و قرار بر این شد که بریم دماوند چون

هوا خیلی گرم بود ما هم استقبال کردیم و رفتیم خونه و وسایلمون رو برداشتیم و

با خاله سیمین رفتیم دماوند و حدود ساعت ٣٠/٩ رسیدیم مامان جون و بابا جون

 واحمد آقا و خاله آتته و ... و خاله انسیه و نرگس و سجاد

 هم اونجا بودن و شما هم بلا فاصله مشغول بازی شدی و تا نیمه شب بازی کردی...

خلاصه روز شنبه و یکشنبه رو هم تو دماوند حسابی بازی کردی و هوای خوب خوردی تا

عصر یکشنبه علی آقا که اومد زحمت کشید و با هم اومدین خونه که البته دل بابا حسابی

برای هر دوتون تنگ شده بود .

 

niniweblog.com

 

خدا رو شکر بعد از واکسن انقدر که همه ترسونده بودن اذیت نشدی و نکته جالبش این

بود که ما همه واکسن هات رو پیش دکتر زده بودیم و این دفعه گفتیم چون همه میگن

واکسن باید تازه باشه بریم درمانگاه و خلاصه رفتیم درمانگاه نزدیک خونه که البته خیلی

خوب و سریع واکسن رو زد و این در حالی بود که ما همیشه مبلغ زیادی رو بابت واکسن

میدادیم ولی این بار رایگان بود و با کمترین زمان .اینهم تجربه ای شد البته یکم دیر چون

این آخرین واکسن تا قبل از مدرست بود.

 

niniweblog.com

 

امیدوارم تا بشه بزودی یه پست برات بذاریم که همه توانایی هات و حرفای با نمکی

 که میزنی رو برات کامل بنویسیم فقط امیدوارم زمان اجازه بده گلم .

 

اینا هم جدیدترین عکسهای زینب جون توی چند روز گذشته و دماوند

 .

.

.

فالله خیر حافظا وهو ارحم الراحمین 

زینب جون و هدیه اعیاد شعبان

زینب جون و فیگوری متفاوت

زینب جون در حال پوشیدن تاتی برای رفتن جشن شب نیمه شعبان

زینب جون و فیگوری دیگه

زینب جون و فعالیت هر روز که دیدن فیلمهای خودشه

زینب جون جمعه شب اوایل رسیدن به دماوند

زینب جون و بلد شدن بالا و پایین رفتن از تخت

زینب جون تو دماوند 

زینب جون گل توی دماوند 

زینب جون در حال چرخ و فلک بازی توی دماوند و نواختن  

 

زینب جون و دالی بازی  

 زینب جون و بستنی خورون

 زینب جون و فیگوری متفاوت تر

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

سمانه مامان پارسا جون
19 تیر 91 15:23
سلام عزیزم خوبید؟ چقدر ماه شده زینب جون عکسهاش خیلی خیلی قشنگ بود خدا رو شکر که واسه واکسن اذیت نشده منم باهات موافقم مامانی منم تمام واکسنهای پسرم رو مرکز بهداشت زدم چون هم واکسنها تازه ترن هم بهداشتی تر
مامان آرینا موفرفری
19 تیر 91 17:43
سلام عزیزم همیشه سلامت باشی. وقتی واکسن 18 ماهگی زده می شه مامانا یه نفس راحت می کشن تا موقع مدرسه. عکسای زینب جونم خیلی خوشگلن ماشااله به این دختر ناز مامانی اسپند یادتون نره...
مامان فاطمه
19 تیر 91 17:48
الهیییییی چه دختر خوشگلی دارین خدا حفظش کنه ممنون که به وبلاگ ما سر زدین
گلاره نفس مامان و بابا
19 تیر 91 17:58
ممنونم
مامان محمد صادق(زهرا)
19 تیر 91 18:31
سلااااااااااااااااااااااااام به به! عجب تابستونییییییی! فکر کنم جز واکسن همه جاش واسه ستون شیرین بوده!!! *************************** محمد صادقمم مثل زینب شما خود شیفته تشریف دارین و عااااااااااااااااشق دیدن فیلمای خودشونن!!!! هر روز می گه: مامان!م.صاقت بذاااار! ************************** همه ی عکساشم عاالی بودن! ببوسش گل دخمل و!!!!!!!!!!
مامان مبینا
20 تیر 91 0:34
سلام به مامان و دختر،خوبید؟کلی ذوق کردم وقتی عکس های عزیز دلم رو دیدم،چه فیگورهای بامزه ای گرفته این زینب خانم خوشگل از طرف ما کلی ببوسش. چه خانواده ی باحالی،جلسه ی خانوادگی ایده ی جالبی هست/میشه بگی تو جلسه چیکارها میکنید و این نشریه خانوادگی تون چی هست؟
مامان فاطمه حسنا
20 تیر 91 2:04
سلام. امیدوارم که شاد و سلامت باشید. ماشاء الله به این گل دختر ناز و ماشاء الله به این مامان که معلومه حسابی برا گل دخترش وقت می ذاره.
مامان فاطمه حسنا
20 تیر 91 2:04
ببخشید، اینو یادم رفت:
سپیده
20 تیر 91 3:13
asal
20 تیر 91 8:43
قربون اون شیرین زبونیات خاله جون.
مامان گیسو جون
20 تیر 91 14:33
سلام عزیزم الهی شکر که واکسن این طلا خانم تموم شد همیشه به گردشو تفریح ببوسش
پري همكار مامان مونا(پري شب)
20 تیر 91 15:47
سلام مرسي عزيزم
پري همكار مامان مونا(پري شب)
20 تیر 91 15:49
سلام پشت سيستمي اين وب تازه درست شده به قشنگي وب شما نيست ببخشيد گلم
مامان نسترن
20 تیر 91 18:21
مامان زینب جون چقدر خوبه که دختر گلت رو این مراسما میبری. پسرمن خیلی شیطونه اصلا یه جا بند نمیشه. فردا مولودی دعوتم خیلی دوست دارم باخودم ببرمش . اما همش نگرانم که اذیتم کنه.
ناهید مامان فاطمه گلی
20 تیر 91 23:23
سلام ای جونم زینب جون چه شیرین زبون شده ماشالله شما هم که مثل فاطمه من دیر می خوابید اقاجونت هیئت داره چه خوب راستی واکسن دوران به قول مامانی جوجویتم زدید بهت تبریک میگم مامانی انشالله همیشه کنار هم خوش باشید زینب رو ببوسید ممنون که بهم سر زدید
ناهید مامان فاطمه گلی
20 تیر 91 23:23
سلام ای جونم زینب جون چه شیرین زبون شده ماشالله شما هم که مثل فاطمه من دیر می خوابید اقاجونت هیئت داره چه خوب راستی واکسن دوران به قول مامانی جوجویتم زدید بهت تبریک میگم مامانی انشالله همیشه کنار هم خوش باشید زینب رو ببوسید ممنون که بهم سر زدید
فاطمه مامان صبا
21 تیر 91 13:29
عزیزم چقده ناناس شدی هزار ماشالا خیلی هم تپل شده چشمم کف پاش................خدارو شکر که واکسن اذیتش نکرد........یه عالمه بوووس واسه زینب جون خوشگل عروسک نازنازی
خاله فاطمه
21 تیر 91 18:58
خاله رو با عکسات دیوونه کردی قربونت برم که انقدر مهربون خوش اخلاقی میای تو بغل خاله می گی خاله منه 4 زینب منهههههههههههههههههههههههه
مامان ابوالفضل
22 تیر 91 11:29
ماشاالله واقعا عسله خدا حفظش کنه عکسهاش فوق العادن نانازی دخمل کشته ی فیگوراشم یک سال و نیم شدنش مبارک
مامانی زینب
24 تیر 91 1:32
سلام چه جالب حرکات و حرفهای زینب شما چقدر شبیه زینب ماست راستی این مراسمها (نشریه یا دوره خانوادگی چطوریه خوشحال میشم برامون بگید که ما هم استفاده کنیم انشاالله
مادر کوثر
26 تیر 91 14:50
وای عزیزم چه نازههههههههههههههه قربونش برم چه خانمی شدهههههههههههه
مامان زینب (زینت پدر)
26 تیر 91 18:32
ماشالله روز به روز نازتر میشه این گل دختر
پري شب
28 تیر 91 16:31
هزار ماشا الله چه دختر نازي عكسات خيلي قشنگ شده خوشگل خانوم مرسي ماماني
پري شب
28 تیر 91 16:32
ماماني اسپند يادت نره مثل عروسك مي مونه اين عسل خانوم ماشا الله
خاله فاطمه
28 تیر 91 16:48
ooooooooooooooooooooooooo قالبشونو به ما سر نزنی یوقت
عمه حوری
28 تیر 91 20:11
لیلا جون دستت درد نکنه با اینهمه حوصله میشینی واز توانایی های این عروسک مینویسی.. الهی فداش بشم با این ژست های خوشگلی که گرفته.. البته بازم عکسهاش به خوشملی خودش نیس خودش خوردنیه..
عمه حوری
28 تیر 91 20:15
راستی قالب نو مبارک در ضمن ممنون که به منم سر میزنی و نظر میدی... دوستت دارم
زینب دومیه!
11 دی 91 17:18
ماششششششالا هزار ماشالا!!! خیلی دختر زیبایی دارید... خدا همیشه هر سه ی شما رو برای هم نگهداره! امیدوارم هر سه شما خوشبخت بشین...