زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

عنایت امام رضا و زیبا ترین شکوفه بهار در آغوش ما

میوه دلم،زينب اين اولين مطلبي هست كه من در سال جديد (1390 ه.ش) برات مينويسم.مثل هميشه عزيز جانم ،محمد،از من زرنگ تر بود و برات 2 تا يادگار نوشت. مي خوام برات از شور و شوق سفر مشهد بنويسم از اولين بار كه به پا بوس امام رضا عليه السلام رفتي(البته وقتي تو دل بنده جا خوش كرده بودي به زيارت امام رضا اومده بوديم،5 ماهگي بارداريم بود تو ماه رمضان)،از طپش هاي دلم وقتي كه تو رو دادم تو بغل محمد عزيزم و با نگاهم هردو تون رو بدرقه كردم تا برسين توي حرم امام به این فکر میکردم که تو الان حقیقت امام رو میبینی و چون روحت به خاطر معصومیتی که داری خیلی بزرگه حقیقت امام رو درک میکنی و زیارت حقیقی مال توست نه من که با این باطن آلوده قدم تو این...
8 فروردين 1390

بهار دلنواز آمد

    عطر نرگس               رقص باد                        نغمه شوق پرستئهای شاد                                           خلوت گرم کبوترهای مست                   &nb...
2 فروردين 1390

گل سر

زینب جوووووووونم این گل سر های ناز رو خاله فاطمه برات درست کرده اینم مراحل نصب گل سر  واااای که چقدر ناز شدی گل مامان         ...
24 اسفند 1389

زینب جونم در آیینه گرافیک

  چند روزی بود که بخاطر مشغله و کارهای پایان سال نتونسته بودم برات مطلبی بنویسم امروز تصمیم گرفتم برات چندتا عکس گرافیکی طراحی کنم تا هم یه تنوعی در وبلاگت ایجاد بشه هم خوشگلیهات رو در قاب گرافیک هم ببینم .دختر گلم تا پایان سال فقط شش یا هفت روز مونده امسال برای من بعد از سال ۸۶ که سال ازدواج با مامان جونت بود شیرین ترین سال بود و این شیرینی رو از وجود با برکت امام رضا(ع) دارم چون سال تحویل رو در کنار مرقد امام رضا(ع) بودیم و اگر خدا بخواد آخر هفته هم این بار سه تایی انشاالله میریم پیش امام رضا(ع) تا هم تشکر کنیم از ایشون و هم سال جدیدمون رو بیمه حضرتش کنیم دخترم من و مامانت همیشه برای...
23 اسفند 1389

اسیرتم جیگر!!

گل زيباي من،زينب چند روزي هست كه ميخوام برات بنويسم اما فرصت نميشه. الان هم که  فرصتی پیدا شده به دلیل اینه که شما میلی به خواب نداری و بابای عزیزت داره باهات بازی میکنه و برای هزارمین بار داره سعی میکنه که بهت پستونک بده ولی ظاهرا بازم موفق نمیشه مثل اینکه نمیخوای با پستونک کنار بیای.فعلا بابا اسیرته جیگر. عسلم از وقتي وارد سه ماهگي شدي كمي تن صدات بالاتر رفته و صداهاي جالب توجهی از حنجرت خارج ميكني   .چند روزي هم هست كه كلمه معروف آغوم روميگي.ما که فکر میکنیم علاقه زیادی به صحبت کردن داری چون تو چشمای ما خیره میشی و کلی لبهای بانمکت رو تکون میدی و مثلا حرف میزنی .الهی فدات بشم ...
18 اسفند 1389

زینب گل ما پس از تحمل واکسن دو ماهگی

خدا رو شکر زینب عزیز دل ما پس از تحمل دو روز سخت و ملال آور که براش همراه بود با تب و پا درد و بی حوصلگی از دیروز بدون استفاده از مسکن سرحال و قبراق شده و دل مامان و باباش رو حسابی شاد کرده .به خاطر همین اتفاق مبارک دیشب که یه شب برفی باحال بود باباش معجون و بستنی داد و دل خاله و شوهر خاله (احمدآقا) هم شاد شاد شد  و خلاصه از این آزمونهای سخت دختر و پدر سربلند بیرون آمدند البته که بشترین سختی این دو روز رو مامان عزیز زینب بر دوش داشت که با جون و دل از دختر نازش پرستاری میکرد                      ...
13 اسفند 1389

تراژدی واکسن

تاب و توانم زینب هرچقدر به آخر دو ماهگیت نزدیک میشد من هول و هراس واکسن زدنت رو داشتم .تا دیشب که وقت دکتر داشتیم(دکتر حمیدی).وقتی تو مطب نشسته بودیم خیلی دلم شور میزد به صورت ماهت نگاه میکردم به چشم های معصومت خیره میشدم و توی دلم غوغایی بود .برعکس دفعه قبل خیلی زودنوبت ما شد .وقتی رفتیم توی اتاق دکتر بعد از معاینات مقدماتی و اندازه گیری وزن (۱۰۰/۵) دکتر قطره فلج اطفال رو ریخت توی دهن کوچولوت کمی قیافه گرفتی اما گریه نکردی بعد نوبت واکسن هپاتیت شد.دکتر از بابا خواست تا پای تپل و ناز تورو نگه داره تا بتونه واکسنت رو بزنه .من که دیگه نمیتونستم نگاه کنم عقبتر ایستادم و چشم هامو بستم توی دلم سپردمت به صاحب الزمان .وااااااااااااااای...
11 اسفند 1389

دخترم خانم خانمه

دیشب رفتیم بیرون که خرید کنیم مامان خیلی نگران بود که تو اذیت میشی ولی به هر حال دل رو به دریا زدیم و توکل برخدا تو رو گذاشتیم توی کریر و راه افتادیم .قربونت برم که دیگه خانم شدی و تو کریر می مونی و بی تابی نمیکنی وقتی رسیدیم هم اول تصمیم داشتیم که لای پتو ببریمت بیرون. ولی گفتیم شاید سردت بشه برای همین با کریر رفتیم و جالبترین بخشش شکل خوشکل شما بود که دو تا چشم باز قشنگ از لای پتو پیدا بود که خیلی جدی و مصمم نگاه میکردی و مامان وبابا رو دنبال میکردی و با کمک تو ما هم موفق به خرید شدیم  و در آخر هم یه جور خوبه سه نفره شام خوردیم و این اولین شبی بود که سه تایی رفتیم خرید و خیلی خوش گذشت   &n...
9 اسفند 1389

زینب و جدول رشد

دلبر كوچولوي من، زينب به لطف خداي مهربون امروز دو ماهگيت هم تموم شد. دختر گلم ، توي سايت ( ninisite) يه جدول رشد هست كه طبق اون جدول  ما مي تونيم پيشرفت تو رو پيگيري كنيم. در زیر کنار مهارت هایی که  میتونی انجام بدی شکلک تشویق گذاشتم. مهارتهاي اصلي(اکثر کودکان انجام میدهند) ازحلق خود اصواتي خارج مي كند اشيا را دنبال مي كند سر را براي مدت كوتاهي نگه مي دارد   مهارتهاي اضافي(نیمی از کودکان انجام میدهند) لبخند مي زند و مي خندد سر را با زاويه 45 درجه نگه مي دارد حركاتش نرمتر مي شود   مهارتهاي پيشرفته (تعداد ك...
8 اسفند 1389