زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

دختر گلم داره 2 ساله میشه

1391/9/28 21:24
نویسنده : مامان و بابا
1,288 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه سلام

زینب جونم امروز که بیست و هشتمین روز از ماه آذر سال نود و یک

دیگه چند روز بیشتر تا تولد دو سالگیت باقی نمونده ، از تولد یکسالگیت

تا الان خدا رو شکر پیشرفت هات فوق العاده بوده عزیزم . انشاالله امسال

هم بعد از ماه عزای اهل بیت و تو ماه ربیع تولدت رو جشن میگیرم .

niniweblog.com

توی این چند وقتی که گذشت خیلی کارهای مختلفی پیش اومد

دهه سوم ماه محرم خونه مامانی (مامان بابا) روضه خانم ها بود

و شما هر روز همراه مامان ظهر میرفتید خونه مامانی و مشغول

روضه بودی حتی یک شب هم بخاطر راحتی شما خونه مامانی اینها

موندیم و شما کلی کیف کردی . مامانی برات قصه خاله سوسکه

گفت و تو هم با لذت تموم گوش دادی و تقریبا حفظ شدی .هنوز هم

گاهی میخونی میروم بر همدان ... البته اون شب

هم حدود ٣٠/١ بود خوابیدی و مامان و بابا حسابی حرص

میخوردند که مزاحم خواب دیگران نباشی.

niniweblog.com

خلاصه تا شب آخر روضه که دیگه شما خیلی خسته شده بودی

رفتی خونه مامان جون اینها موندی و مامان تنها رفت روضه تا شب

که بابا اومد دنبالت و مثل خانمها توی ماشین کنار بابا نشستی

تا خونه مامانی اینها، البته یکم به عشق ساعتی که برات خریده بودم

تو روزهای بعد یه کم سرما خورده بودی و رفتیم دوباره دکتر و برات

یه سری دارو داد . شبی که رفتیم دکتر خاله فاطمه هم مرضیه رو

آورده بود و شما یکم سرت گرم بود و خیلی گریه و زاری نکردی .

niniweblog.com

بعدم با هم رفتیم خونه مامان جون اینها و شام مهمونشون بودیم.

چند روزی که داروها رو مصرف کردی مامان و بابا متوجه شدن که

هیچ فرقی نکرده و سرفه هات همچنان پابرجا هست و دل مامان

و بابا برات حسابی می سوخت . از روز ٤ شنبه هفته قبل مامان هم

حسابی مریض شدو تب و لرز فراوان داشت و از ترس اینکه شما مریض

نشی زود رفتیم دکتر و دکتر هم گفت آنفولانزاست واگیر داره .ما هم

از ترس اینکه شما وا نگیری بردیمت خونه مامان جون و شب رو برای اولین

بار جدای از مامان و بابا خوابیدی البته با کلی ذوق و لذت .

niniweblog.com

فردا صبح مامان هم اومد اونجا پیش شما و حسابی به مامان جون

زحمت دادیم و شب هم بودیم و روز جمعه هم تا آخر شب بودیم .

niniweblog.com

روز شنبه بالاخره موفق شدیم رفتیم پیش دکتر ولایتی . حدود ساعت٣٠/٨

رفتیم داخل و دکتر به محض معاینه گفت باید یه عکس از سینه خوشگلت

بندازی و سریع رفتیم بیمارستان مهراد

 که همون نزدیکیه و عکس انداختیم

و اومدیم مطب . خدا روشکر گفت عفونت و چیزی نیست و همون مشکل

آلرژیه و باید دارو بخوری و آمپول بزنی . همون شب اومدیم و داروهات رو گرفتیم

و آمپول رو هم با دلسوزی و غصه فراوان زدیم و اومدیم خونه حدود ١٢ بود.

تعداد آمپولهات ٣ تا بود که باید ٣ شب پشت سر هم بزنی . روز یکشنبه

خونه مامان جون بودی و آخر شب همراه خاله سیمین اینها رفتیم و دوباره

تراژدی آمپول رو اجرا کردیم و اومدیم البته این بار از ورودی در شروع کردی

به گریه و تا آمپول رو زدیم کلی زاری کردی و تا اومدیم بیرون بابا برات یه عروسک

با مزه خریده بود که شیر میخوره و دلش تکون میخوره و مامان و بابا میگه...

 تا حدودی حواست بهش پرت شده و گاهی یاد آمپول می افتادی و میگفتی

آمپول بده و خانم آمپول نزنه و تا حدود ساعت ٣٠/١ بود که خوابیدی .

niniweblog.com

 اینم چندتا فیگور از زینب خانوم توی مطب دکتر

طبق معمول

و طبابت مامان و بابا دیشب هم دلمون نیومد بریم سومین آمپول دگزا رو

بزنیم و خدا رو شکر بهتر هم شدی . انشاالله که همیشه سالم و سلامت باشی.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان پریسا
28 آذر 91 17:20
ایشالله بلا دور باشه
مامان گلها
28 آذر 91 17:22
سلام منم شهادت سه ساله امام حسین (ع) رو به شما تسلیت میگم.وبلاگ زیبایی دارین و از اون زیباتر دختر گلتون با اجازه لینکتون میکنم.
مامان گلها
28 آذر 91 17:25
عزاداریهاتون قبول باشه خدا رو شکر زینب جون مشکلی نداشته و بهتر شده.خدا براتون حفظش کنه و همیشه سلامت باشه
زهرا (✿◠‿◠)
28 آذر 91 17:27
عزیزممممم الهی که زودتر خوب شی قشنگم... موقع عکس رادیولوژی آروم وایساد؟؟؟؟ محمد صادق که موقع عکس از دماغش پدرمون و دراورد !تازه 3 تایی عکس گرفتیم!!!!
خاله فاطمه
28 آذر 91 18:19
قربون صدات خیلی سوپرایز با حالی بود فدای این بچه شیعه بشم
مامان سويل و اراز
29 آذر 91 0:55
سلام منم شهادت حضرت رقيه رو بهتون تسليت ميگم و پيشاپيش تولد زينب كوچولو رو تبريك ميگم الهي خنده از لباش هيچوقت دور نشه لطفا به وبلاگ شكلكهاي سويل و اراز هم سر بزنين http://sheklakbaransevilaraz1391.niniweblog.com/
مادر کوثر
29 آذر 91 18:35
عزیزم امیدوارم زود خوب بشی
نازنین (مامان ثنا)
30 آذر 91 2:46
شب یلدا همیشه جاودانی است / زمستان را بهارزندگانی است شب یلدا شب فر و کیان است / نشان از سنت ایرانیان است یلدا مبارک دوست خوبم
خاله سعیده
30 آذر 91 15:08
تولد زینب کوچولو ی با مزه ی ما مبارک
فاطمه مامان صبا
4 دی 91 3:59
الهی بمیرم این فسقلی بازم مریض شده که........آخی آمپول نزنینش دردش میاد خوب
مامان گلها
6 دی 91 13:09
سلام. کجایین مامانی وزینب ناز؟!
مامان آرینا موفرفری
6 دی 91 22:14
_________*___*___*__*_______****** __________*___*__*________**:::::::* ______________*__*_______**:::::::::* _______________*__*_____**::::::::::* ________________*__*___*::::::::::::* _________________*_*__*:::::::::::::* _____**********____##*:::::::::::* ___**:::::::::::::::::: ^^*:::***:::* __**:::::::::::::::::::^^^**::::::::::::* ___**:::::::::::::::::::::^^ ^*::::::::::::* _____**::::::::::*:::::*^^*::::::::::* __________****::::::::::::^********* ____________**::::::::::* ___________**:::::::* _______.oº º .****** ……O º * *.° º ...° ....O .......°o O ° O .................° .............. ° ............. O .............o....o°o .................O....° ............o° °O
پسر عمه
10 دی 91 12:42
تولدت مبارک 2سال بزرگ تر شدی
محسن
24 دی 91 13:16
من هم امشب 16ساله شدم