زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

خدایا ممنون که زینب گلمون سرحال و سلامته

1390/3/30 11:31
نویسنده : مامان و بابا
1,452 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم تو چند روزی که شما خیلی سرحال نبودی مامان و بابا هم پا به پای تو

غصه میخوردند و همش دنبال چاره بودند تا زودتر سلامتی شما برگرده و اون میسر

نشد الابه لطف خداوند متعال که همیشه شامل حال ما و توست.

زینب جان ! از اوایل هفته قبل که پیش دکتر افشاریان رفتیم و برات داروی جدید

تجویز کرد کم کم حالت بهتر شد و تا روز چهارشنبه که قصد مسافرت به شمال

و ویلای عمه حوری اینها رو داشتیم مامان و بابا دو دل بودن که نکنه سفر رفتن

ما باعث بشه شما حالت دوباره بهم بریزه و اذیت بشی ولی با تجویزهای خاله ها

و مامان جون و گرم کردن دل خوشگلت و روغن زیتون و توکل برخدا تصمیممون بر

این شد که بریم و روز چهارشنبه مامانی و بابایی و عمه حوری اینها صبح حرکت

کردند و ما هم چون بابا خیلی کار داشت نشد که عصری حرکت کنیم و خوابیدیم

و صبح اول وقت حرکت کردیم اول رفتیم دماوند و رختخواب آنتی پَشَت رو برداشتیم

و رفتیم به سمت شمال شکر خدا هوا خوب بود و شلوغ هم نبود تا حدود ساعت١٢

بود دیگه که رسیدیم صلاح الدین کلا . هوا دمدار بود و گرم چون درست سر ظهر بود

یکی از دلمشغولیهای ما این بود نکنه شما اونجا از آدمها غریبی کنی ولی بالعکس

به قول عمه حوری خوش سفرترین مسافر بودی و همه رو با یه خنده مهمون میکردی

خلاصه روز عید رو تو ویلا بودیم و ناهار جوجه کباب درست کردیم و رو به دریا خوردیم و

(لازم به توضیح که عمو علیرضا اینها و عمو محسن عموی بابا هم اونجا بودند)

چون توی ویلا کولر گازی بود تو وقتهایی که هوا گرم بودسعی میکردیم کمتر شما رو

 بیرون ببریم و دم غروب میرفتیم دم ساحل اما به محض اینکه می نشستیم

شما لالا رو به همه چیز ترجیح میدادی و به خواب ناز میرفتی .

القصه آخر شب عمه بابا و بچه هاش هم به جمعمون پیوستند

و تقریبا ٣٠ نفری شدیم و خوش گذشت.عصر جمعه یه سری از همسفریهامون رفتن

و ما هم عصر روز شنبه بود که حرکت کردیم به سمت تهران و حدود ساعت ٣٠/٩ شب

بود که رسیدیم . خوشحال کننده ترین بخش سفر شادی بود که تو چشمای شما

موج میزد و از اینکه تو سلامت و سالم و شاد بودی مامان و بابا خیلی خوشحال بودن

عکس العملهای شما برای بچه ها فوق العاده بود ذوق کردن های بامزه و با نمک.

زینب جون تو چند روز بیماریت مامان خیلی غصه خورد و همش نگرانت بود ماهمیشه

باید قدر مامانتو بدونیم و ازش ممنون باشیم و از خدا براش سلامتی و توفیق طلب کنیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان حسین
30 خرداد 90 11:52
سلام خداروشکر که زینب جون حالش بهتر شد.
مامان شازده کوچولو
30 خرداد 90 12:33
ماشاالله هزار ماشاالله ، چه دختر نازی ، خدا حفظش کنه عروسک خانم ان شاالله همیشه سالم و شاداب باشی گلم
مامان ماهان
30 خرداد 90 17:40
زینب جون خیلی ناززززززززززززززی خدا حفظت کنه و الهی هیچ وقت دیگه مریض نشی آخه مامان و بابا خیلی غصه میخورن خوشحالم که بهتون خوش گذشته الهی همیشه شادی و گردش باشه روز بابای مهربون زینب نازم مبارک باشه
مامان ابوالفضل
30 خرداد 90 20:10
سلام زینب جون گلم خیلی خوشحالم که سفر خیلی خوبی داشتین معلومه دختره ما واقعا خوش سفره امیدوارم که سفرهای بعدی هم حسابی همکاری کنه
مامان فرشته
31 خرداد 90 1:23
سلام عزیز دلم الهی شکر که حال عزیز خاله خوبه همیشه به سفر و گردش گلم بوسسسسسسسس
مامان حسني
31 خرداد 90 9:11
سلام خداراشكركه زينب جون بهتره الهي هميشه صحيح وسالم باشه وبا مامان وباباش بره ددر
مامان زینب
31 خرداد 90 11:03
واقعا خوشحال شدم ایشالله همیشه به خوشی وشادی
مامان ال آی
31 خرداد 90 12:40
سلام ناناس . خوبی خاله / ممانی شما خوبین .
زهره مامان هلیا
31 خرداد 90 13:31
سلام زینب خانومی ماشالله مثل اسمت خیلی ناز و خوشگلی عکسای خوشگلی داری به وب دخمل منم سر بزن اگه دوست داشتی باهم تبادل لینک کنیم
مادر کوثر
31 خرداد 90 14:46
ماشالله به این دخمل ناز نازی
مادر کوثر
31 خرداد 90 14:46
بدو بدو عکسای آتلیه کوثر جون اومد رو وبلاگ
یاسمن
31 خرداد 90 16:09
خدا رو شکر که زینب خوشکل حالش خیلی بهتر. غم و ناراحتی ازت دور باشه دخمل ناز
نسترن
31 خرداد 90 17:01
سلام خانومی گل. خداروشکر که زینب جون بهتر شده. خداییش بچه ها که مریض میشن مامان و باباها م انگاری حالشون بد میشه. خوشحالم بهتون خوش گذشته
نازنین نرگس نفس مامان
1 تیر 90 21:12
خدا رو شکر که حالش خوب شده همیشه به مسافرت زینب جون عزیز
محمد گیان
2 تیر 90 11:17
سلام خاله پس پیامهای من کوشن
فاطمه مامان صبا
3 تیر 90 21:22
وای وای وای این لباسه گل گلیه چقد بهش میاد چقد خوشگله تازه با کریرش هم ست شده چه مامان با سلیقه ای......از کجا گرفتی؟؟؟؟منم واسه صبا میخام
سارا(مامان سوگل)
4 تیر 90 9:21
سلام. خوشحالم كه زينب جون خوب شده. خداكنه هيچ وقت اين فنقيلي ها به مريضي هاي سخت دچار نشن.
دختر عموي زينب
6 تیر 90 18:41
خدارا شكر كه حالت بهتر شد و تونستي همسفر ما بشي جيگرم به من و دختر عمه ات كه با شما بوديم خيلي خيلي خوش گذشت عزيزم