تاتی.... تاتی....تاتی.... اولین قدم های همه هستی ام زینب
سلام عزیز دلم،دختر ناز و خوشگلم.
زینب جونم از اواخر نه ماهگی کم کم سعی کردی تاتی کردن رو تجربه کنی.با ورودت به ده ماهگی علاقت به این کار بیشتر شد و تونستی حدود سه قدم برداری و یکی از بازیهات این شد که با کمی فاصله از ما بایستی و حدود سه چهار قدم تاتی تاتی کنی و خودت رو پرت کنی تو بغلمون.تا شب عید غدیر که بابا برات یه روروئک به یه سبک جدید خریدو با پشتکاری که داشتی با این روروئک حسابی پیشرفت کردی تا دیشب که دیگه رسماَ حدود ١٣-١٤ قدم تاتی تاتی راه میری و از ما دل میبری.
این عروسک هم یکی از اسباب بازیهای مورد علاقه شماست (وقتی مشهد بودیم مامانی برات خریده) وشما اون رو به اسم دَ دَ صدا میکنی (چون وقتی پشتش رو فشار میدی میگه دد و ماماو...)و به محض اینکه هرجا صداش در بیاد به سرعت بطرفش برمیگردی و میگی دَ دَ . تو این عکس هم داری سعی فراوان میکنی کفش پای دَ دَ کنی .
شیرین زبونی های گلم
زینب جونم وقتی تو ٩ ماهگی فهمیدم داری سعی میکنی اسم منو تلفظ کنی اولش باورنمیکردم. اما وقتی به وضوح گفتی "لِ لا" فهمیدم با یه خانوم باهوش طرفم.الان اسم منو کاملاَ صحیح تلفظ میکنی.اسم بابا رو هنوز میگی"مَمَد" دایره لغاتت تا الان شامل این کلماته:"ماما،بابا،دَدَ،به به،نی نی،جیز (البته موقع تلفظ کلمه "ز" زبونت رو میزاری پشت ٢ تا دندون کوچولوی پایینت) لیلا، ممد"
با ورودت به ده ماهگی اولین جمله زندگیتو گفتی:
" ای سیه؟؟؟"
روز به روز تکرار این جمله پرسشی بیشتر و بیشتر شد تا الان که در آستانه یازده ماهگی هستی و تقریباَ هر روز صبح که بیدار میشی اولین کارت اینه که یه سمتی رو نشون میدی و میگی:" ای سیه؟؟؟" خیلی میپرسی گل کنجکاو مامان و من سعی میکنم بهت جوابهای صحیح و درستی بدم.
زینب جونم حدود یک ماه پیش خاله سیمین بهت یه چیز با مزه یاد داد:
ازت میپرسیم:کلاغه میگه؟ تو جواب میدی:"آر آر"
حالا پیشرفت کردی.....
بَبَیی میگه؟ جواب میدی" بَ بَ"
زنبوره میگه:دست و پا شکسته و نمکی میگی " ویز ویز"
هاپو میگه: لبهاتو به هم فشار میدی و میگی"پوپو"
دست این خاله گل درد نکنه که کلی باهات بازی میکنه و کارهای جدید یادت میده ،یه شب که تو رو برده بودخونشون یه دفعه دووون دووون از حیاط خلوت اومد خونه ما و گفت ببین چی یادش دادم!!!!!.ازت میپرسید:"زینب پاهات کو؟؟؟؟" و تو پای کوچولوت رو با انگشت نشون میدادی.
یه کار جالب هم بابای عزیز و نازنینت بهت یاد داده:
ازت میپرسیم:"زینب گل کیه؟"با یه نازی جواب میدی:"مَ"
حساسیتت روی کلمه "کیه" است. مثلاَ میپرسیم:" ماه کیه؟ خوشگل کیه؟ خانم کیه؟" و تو همه اینا رو با نمک زیاد میگی:"مَ"
این عکس رو هم که بابات برات چاپ کرده بخاطر اینکه سایزش بزرگه همیشه با شور علاقه ای نگاه میکنی و به محض ورد به اطاقت با انگشت بهش اشاره میکنی و میگی "نی نی"
عطسه های زینبی
الهی برات بمیرم گلم که حدود ٢ ماهه یه سرماخوردگی و یا ویروس لعنتی رهات نمیکنه و مدام سرفه و عطسه میکنی و حسابی آبریزش بینی داری حتی ٢ تا آمپول دگزامتازون گردن کلفت هم خیلی به دادت نرسیدن.
دختر بازیگوشم از بس عطسه کردی دیگه برات یه سرگرمی شده و یاد گرفتی ادای عطسه کردن رو دربیاری و هرکس سرفه و یا عطسه کنه بلافاصله تو میگی:"اَته" بعضی وقتها هم چند بار پشت سر هم خییلی بامزه میگی:"اَته اَته اَته..."و سرت رو تکون میدی نمکدون.
هر چیز تازه ای که یاد میگیری دل من و بابا حسابی شاد میشه و خدای مهربون رو شکر میکنیم.
پ ن١: توی عکس اول این پست یه پیرهن بافتنی خوشگل تنته که این پیرهن رو مامان جوووووون با قربون و صدقه فراوان برای شما زحمت کشیده و بافته.دستش درد نکنه که اینقدر مهربون و هنرمنده.
توی این عکس داری با پیرهنت دالی بازی میکنی
پ ن ٢: گل دخترم امروز روز تولدمه . اولین ساعات امروز رو اختصاص دادم به آپ کردن وبلاگ شما الان ساعت ٣ بامداده،.چون تو بعد از بابای گلت بهترین هدیه زندگیم هستی از طرف بهترین دوست و یاور و معشوق ازلی و ابدی "خدای متعال" با تمام وجودم خدا رو شکر میکنم به خاطر بودنت.دوست دارم نوگل قلبم.