زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

اتاق زینب

عزيز دلم ، زينب امروز من و بابا محمد با صداي ناز تو از خواب بلند شديم بعد از اينكه تو شير خوردي سعي كرديم تو رو بخوابونيم تا خودمون هم بتونيم بيشتر بخوابيم (چون ديشب حدود ساعت 2 نصف شب خوابيديم) ولي خيلي موفق نشديم.نمي دونم چرا ديشب خوابت نميبرد.به هر حال دير از خواب بلند شديم و البته به خاطر اينكه نمي تونستيم تو رو با خودمون ببريم راهپيمايي 22 بهمن مونديم تو خونه.و ديديم چه كاري بهتر از اينكه به اتاق تو سر و سامون بديم (به خاطر رفت و آمد مهمون هاي عزيزي كه ميومدن تا تورو ببينن و سيسمونيت رو ببينن اتاقت كمي شلوغ بود و رفت و آمد توش مشكل) بنابراين اول شما دختر نازنين رو خوابونديم توي تختت تا براي اسباب بازيهات ذوق كني و دست و...
24 بهمن 1389

زینت بابا و مامان

زینب جان دختر دردونه ! الان که برات یادگاری می نویسم داشتم به یه چیز جالبی فکر میکردم و اونم اسم زیبایی هست که خداوند محبت کرد و ما برات انتخاب کردیم تو این دوره زمونه که فرهنگ ایرانی و برتری ایرانی بودن بر دین و مسلمونی مد شده و گذاشتن اسامی بعضا بی معنا و محتوا روی جگر گوشه ها یه کلاسه و داشتن اسامی و القاب زیبای ائمه معصومین شده عقب ماندگی و بی کلاسیه !!! فقط یه عنایت از جانب خدا بود که من و مامان جون عزیزت (که بهترین و مهمترین نقش رو داره) اسم آسمونی و پر از عشق زینب رو برات انتخاب کردیم همه پدر و مادرها حتما میدونن که چه حق بزرگی رو باید برای فرزندانشون ادا کنند و اون حق چیزی جز انتخاب اسم نیست&nb...
18 بهمن 1389

زینب جونم چهل روزه شد

عزيز تر از جانم، امروز چهلمين روزيست كه تو رو عاشقانه در آغوش ميگيرم    . هميشه اسراري در عدد 40 نهفته است كه ما از خيلي از اونها بي خبريم.راستش خيلي دلم ميخواد بدونم امروز چه اتفاق در باطن تو رخ ميده!! به هر حال يه سري مراقبت هايي كه مخصوص40 روز اول به دنيا اومدنت بود رو سعي كردم انجام بدم.نمي دونم شايد تو توي اين چهل روز هنوز لطافت باطنت به شدت دوران جنيني بوده و يا شايد ارتباطت با عالم ملكوت زياد بوده و يا .... به هر حال هميشه سعادت و سلامت تو يكي از بزرگترين آرزوهاي مامان و باباست .    در ضمن امروز تولد بابا محمد مهربونت هم هست. هميشه قدر باباي ماه و بي نظيرت رو بدون. ايشالا صد سال ...
18 بهمن 1389

دلنوشته بابای زینب

زینب دختر عزیزم!    امشب که تو زودتر از هرشب خوابیدی و مثل فرشته ها تو تختت در خواب ناز هستی بابا محمدت چند خطی برات حرف دل نوشت (با وجود سرفه هام که با هرکدومش بند دلم پاره میشه که مبادا تو بیدار بشی ) و حیف که قسمت نشد و اخر کار پاک شد عیبی نداره حتما قسمت این بود. بابا جونم بدون که با خوشی تو ما خوشیم و با ناراحتی تو دلگیر و این حس مشترک همه پدر و مادرهاست و این رو باید همه ما فرزندان بدونیم این حسی است که با تولد تو در وجود من خیلی بیدار شده و اون حس قدردانی از پدر و مادره الان ساعت ۳۰/۱ نیمه شب روز اخر ماه صفر سال ۱۳۸۹  حدود ۳۰ سال از سن من گذشته و خداوند دریچه ای جدید از رحمت خودش رو به من...
15 بهمن 1389

سعی کن همیشه با حب اهل بیت زندگی کنی گلم

امروز سالروز شهادت حضرت محمد صلی الله و  به روایتی امام حسن علیه السلام است . برات چندتا حدیث مینویسم: ۱-(قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبى )عَلَيْهِ السَّلام( : يَا ابْنَ آدْم! عَفِّ عَنِ مَحارِمِ اللّهِ تَكُنْ عابِداً، وَ ارْضِ بِما قَسَّمَ اللّهُ سُبْحانَهُ لَكَ تَكُنْ غَنِيّاً، وَ أحْسِنْ جَوارَ مَنْ جاوَرَكَ تَكُنْ مُسْلِماً، وَ صاحِبِ النّاسَ بِمِثْلِ ما تُحبُّ أنْ يُصاحِبُوكَ بِهِ تَكُنْ عَدْلاً. امام حسن مجتبي (عليه السلام) فرمود: اى فرزند آدم! نسبت به محرّمات الهى عفيف و پاكدامن باش تا عابد و بنده خدا باشى. راضى باش بر آنچه كه خداوند سبحان برايت تقسيم و مقدّر نموده است، تا هميشه غنى و بى نياز...
13 بهمن 1389

برات از احساساتم میگم...

يكي از چيزهايي كه در اثر گذر زمان گم ميشه هيجانات و احساسات مختلف ماست.نوشتن اين احساسات ميتونه مكتوبات ارزشمند و شيريني در آينده باشه. زينب گلم،من ه  ميشه به نوشتن احساساتم علاقه داشتم البته هميشه هم اين كار رو نكردم اما مثلا در دوراني كه عقد كرده بوديم وقتي بابا محمد مهربونت برام پيام هاي قشنگ ميفرستاد(كه البته تعدادشون قابل توجه بود) من همه اونا رو يادداشت ميكردم تا براي هميشه برامون به يادگار بمونه. عزيز جانم،قبل از اینکه به دنیا بیای من برات يه نامه نوشتم .شب قبل از اينكه اون درد شيرين بياد سراغم توي يه نامه از احساسم برات نوشتم از اينكه دوران بارداري چقدر برام شيرين بوده و سختي هاي دوران حمل به خاطر وج...
12 بهمن 1389