زينبزينب، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

زينب عشق مامان و بابا

فروردین 91 و گل 15 ماهه

1391/1/23 7:37
نویسنده : مامان و بابا
1,009 بازدید
اشتراک گذاری

تمام هستی ام،زینب

هفته اول فرودین امسال مشغول دید و بازدید های نوروز بودیم.شکر خدا شما خیلی سرحال بودی و از دَدَ رفتن های پی در پی خوشت اومده بود.

نوروز 91

٧ فروردین ماه شدی یه گل خوشگل 15 ماهه که بی صبرانه در انتظار دیدار زوار کربلا (خاله سیمین و عمو علی) بودی تا حدود ساعت 5 بعد از ظهر که چشم ما به جمالشون روشن شد.توی این یک هفته ای که ندیده بودیشون با وجود اینکه خیلی سرگرم بودی اما دو سه باری بهانه گرفتی و با گریه و شیرین زبونی میگفتی .... عمو دِدِ عمو دِدِ .....(قابل توجه خاله سیمین که زینب بیشتر بهانه عموشو میگرفت) دلت میخواست بری خونشون عزیز دلم.

8 فروردین عازم سفر به مشهد شدیم.ساعت 40/12 پرواز داشتیم.هواپیما در کمال تعجب بدون تاخیر طولانی سر ساعت پرواز کرد وشما تقریباً تمام مدت توی هواپیما خواب بودی.همه چیز عالی بود به جز حال و احوال بنده(مامان) که از شب قبل دچار حال تهوع و دل درد و....... شده بودم و  مجبور شدم 11 شب برم دکتر  تشخیص داد ویروسیه و من نگران بودم ار اینکه نکنه تو هم مریض بشی.

یک هفته در مشهد به همراه مامان جون و باباجون و خاله فاطمه و عمو احمد زیر سایه لطف و عنایت آقا امام رضا حسابی بهمون خوش گذشت.منم بعد از 3-4 روز حالم خوب شد.گرچه این ویروس سمج دست از سرم بر نمیداشت اما خوشحال بودم که سراغ تو نیومده و مثل همیشه از خدا خواستم که همیشه سلامت باشی و "دردت به جون خودم باشه عزیز تر از جانم" 

وقتی میرفتیم زیارت صلوات میفرستادی و در طول سفر تقریباً تا آخر صلوات رو یاد گرفتی.در و دیوارهای حرم رو میبوسیدی.بهت میگفتیم به امام سلام کن تو هم میگفتی:"نَنام" برای امام دست تکون میدادی و کلی توی رواق ها تاتی میکردی و خوش میگذروندی.توی سفر مامان عزیزم که مهربونترین مامان دنیاست کلی کمکم کرد.انشاالله امام رضا همیشه یاریش کنه.

زیارت قبول ماه مامان و بابا

فروردین 91

 خلاصه بعد از یه زیارت جانانه و عشق و صفا با سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام روز 14 فروردین عازم تهران شدیم و با یه تاخیر جانانه 4 ساعته توی فرودگاه هاشمی نژاد مشهد آواره شدیم ، حدود ساعت 30/8 شب زار و خسته رسیدیم خونه و مثل تمام دفعه های قبل از اینکه چرا با هواپیما سفر کردیم پشیمون بودیم.شما که بلافاصله پریدی تو بغل عمو علی و خاله هم برات سوپ درست کرده بود و تو هم که حسابی خسته و گشنه بودی تند تند سوپ میخوردی و در کمال تعجب به خاله میگفتی:"بَه بَه دِدِ"

روز چهارشنبه 16 فروردین از صبح بی اشتها بودی و عصر به طور ناگهانی شروع کردی به گریه شدید و اسهال و استفراغ به سرعت رفتیم دکتر ظاهراً اون ویروس لعنتی بعد از یک هفته اومده بود سراغت وااااااااااااای که همه دنیا روی سرم خراب شد.با وجود تزریق یه آمپول B6 تا صبح تهوع داشتی.حال و روز من و بابا هم که دیگه معلومه،من که از غصه داشتم دق میکردم مدام اشک میریختم و برات دعا میکردم.این اوضاع وحشتناک تا روز یکشنبه ادامه داشت دیگه خبری از خنده هات و نانای کردن هات نبود حتی حرف هم نمیزدی بیشتر میگفتی :"  لا لا " حال نداشتی میخواستی همش بخوابی خیلی سخت بود خیییییییییییییلی و اگرمحبتها و حمایت ها و راهنمایی های مامان گلم نبود نمیدونم چی به سرمون میومد.مامانی هم خیلی نگرانت بود و مدام حالتو میپرسید و همش برات دعا میکرد.

شکر خدا چون دعای امام رضا بدرقه راهمون شده بود به خیر گذشت و از روز یکشنبه کم کم بهتر شدی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

فاطمه مامان صبا
23 فروردین 91 5:09
سلام سلام زیارت قبول زینب کوچولو..............لیلا جون زیارت قبول ............ماشالا زینب چقد بزرگ شده
مادر کوثر
23 فروردین 91 8:07
سلام زینب خانوم خوشگل شاد باشی و سلامت زیارتت قبول. ا5 ماهگیت هم مبارک. خانمی شده واسه خودت
مامان گیسو
24 فروردین 91 0:59
سلام عزیز خاله 15 ماهگیت مبارک الهی 120 ساله بشی خوشگل خانم بوسسسس
ilijoon
24 فروردین 91 15:10
چرا ديگه به ديدنم نمياي؟
مامان بهار و باران
24 فروردین 91 18:14
سال نو مبارک
مامان ماهان
28 فروردین 91 8:24
سلام عزیزم 15 ماهگیت مبارکه فرشته کوچولو زیارتت هم قبول خوش به سعادتت ........ 1000000 ماشاالله خیلی بزرگ شدی ناززززززززززززززززززززززززی بلا دوره ایشاالله امان از دست این ویروسها
مامانی شیما وحدیث
29 فروردین 91 21:13
سلام مامان زینب جون زیارت قبول ایشالاهمیشه به سفر حال زینب چه طوره بهتر شده ؟ منم قبل ازرفتن به تعطیلات سه روز پشت سرهم حدیث وبهش سرم وصل کردیم به خاطر استفراغ الحمدلله بعد از چند روز بهتر شد ولی ازوزنش کم شد ایشالا که زینبی هم زود زود خوب شه ونی نای نی نای کنه بوووووووووووووووووووووووس
مامان نسترن
31 فروردین 91 9:44
زیارتا قبئل باشه. چه لباسای خوشگلی زینب جون پوشیده . ماشالاه دختر گل
سمانه مامان پارسا جون
31 فروردین 91 10:38
سلام عزیزم زیارتتون قبول زینب جون گلمو ببوس
خاله فاطمه
31 فروردین 91 11:07
سلام خاله جون تو مشهد انقدر دست زدم تا تو غذا بخوری که دستام کبود شد هر جا بودم دنبالم می گشتی تا من دست نمی زدم قاشق بعدی رو نمی خوردی 1کیلوتو سفر با زحمتای من تپل شدی ولی بعد از مریضیت همه زحمتهای منو به باد دادی انقدر غصتو خوردم که نگو
مامان آنیسا
2 اردیبهشت 91 8:37
سلام ..سلام زیارت قبول گل دخملی
سمیه : مامان مسیح مقدس
3 اردیبهشت 91 18:21
سلام زینب ناز نازی.... خوبی خاله...؟ ماشالله چقده بزرگ شدی... الهی..... عزیزم لباسات هم خیلی قشنگه.. بووووس واسه زینب ناز
عاشق باران
4 اردیبهشت 91 12:41
زیارت قبول خانم کوچولو برای ما هم دعا کردی؟ خداروشکر که خوب شدی انشالله همیشه سالم باشی مسابقه داریم
ilijoon
6 اردیبهشت 91 15:50
دلم برات تنگ شده بود اومدم ببينمت
مامان مبینا
10 اردیبهشت 91 4:19
ما رو هم دعا کردی زینب کوچولو.بوس برای عشقم راستی میشه به وبلاگ ما یه سری بزنید،آخه ما تو یه مسابقه شرکت کردیم نیاز به امتیازهای دوستان داریم.مرسی،بوووووووووس
ثمین
11 اردیبهشت 91 11:59
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید... جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........ منتظرتون هستم...
سارا(مامان سوگل)
24 اردیبهشت 91 7:30
روزت مبارک مامان مهربون
مامانی شیما وحدیث
24 اردیبهشت 91 15:14
با کمی تاخیر روز مادر رو به تو فرشته ی آسمونی تبریک عرض میکنم . اگر مادر نباشد زندگی نیست به خورشیدو فلک تا بندگی نیست خدا عشق است ومادر کعبه ی عشق به آنا ن بندگی شرمندگی نیست روزت مبارک .................. کجایی پ مامانی ؟!
شیدا مامان پارسا
24 اردیبهشت 91 17:31
سلام خانومی .روزت مبارک گلم.